R
RSS
مهمان
مهمان
در حین فرار پسر کوچکم را جا گذاشته بودیم... پریشان و آشفتهحال بودم نمیتوانستم باور کنم که از بمباران و ترکش و گلوله نمیترسم فقط میترسیدم که هر کدام از این گلولهها به پسرم خورده باشد و آن موقع است که تمام زندگیام ویران میشد.
ادامه مطلب.....
ادامه مطلب.....